پایه سازی برندینگ استارتاپ

پایه سازی برندینگ استارتاپ

5 مرحله پایه ای برای برندسازی کسب و کارهای استارتاپی

یک کسب و کار تا زمانیکه به درستی تعریف نشده است رشد نمی کند و این اولین قدم برای ایجاد یک برند ماندگار است.

راه اندازی یک کار، بسیار سخت است، خیلی سخت. روزانه، موسسین باید کارهای خسته کننده را انجام دهند، مشتریان یا سرمایه گذاران جدید پیدا کنند، مطمئن شوند در پرینتر تونر هست، مشتری مداری کنند و پیمان کاران را مدیریت کنند-و در عین حال حمله عصبی سر جریان مالی داشته باشند.

با تمامی این تعهدهای روزانه که وقت شما را می خورد، فضای کمی برای کارهای مهم می ماند، مثلا علت اینکه کار را راه انداختید، یا انجام کارها به روش باب میل خودتان، یا دنبال دیدگاه خاص خودتون رفتن و ساختن یک سازمان در کنار آن. هرچند، اگر یک شرکت بخواهد به سلامت رشد کند، به یک هویت تعریف شده نیاز دارد. این مسئله به حرف آسونه. برندسازی خودش سخت نیست، اما سوالات و مباحث پیچیده و سختی راجع به هویت و اهداف شما بر می انگیزد، اینکه چگونه باید به زبان، ارتباطات و طرح آورده شود. اول شما باید بفهمید که هستید.

خود را تعریف کنید

بیشتر مبتکران و راه اندازان کار دقیقا می دانند چه چیزی در ذهن، مورد هدف آنهاست. هرچند، وقتی راجع به اینکه شرکت جدید آنها چه می کند، بیشتر آنها معجونی از مسائل الک شده ی انتزاعی، راه حلهای مفهومی و اغلب اصطلاحات مخصوص یک صنف حول تکنولوژی را می پرانند که حتی به اندازه مدتی که در آسانسور یکی از برجهای بلند دبی هستید به یادتان نمی مانند. این اصلا خوب نیست. زبان باید تعریف شود در غیر این صورت توی مرداب دست و پا می زنید.

یک راه سخت اما مستقیم برای اینکه اصل مطلب را ادا کنید بهتر است یک جمله شود. از ادعاهای پرمدعانه مانند “ما داریم دنیا را با آوردن یک نمونه جدید در مقیاس اجتماعی، عوض می کنید” و خیلی خوزعولات دیگر خودداری کنید. نگران این نباشید که خیلی “مدرن” به نظر نیایید، ساده گرایی همیشه پیشرو است. تجزیه همه چیز و رساندن آن به یک جمله خیلی کار سختی است و ساعتها و ساعتها انتخاب لغت و مباحث فلسفی در اتاق کنفرانس را می طلبد. البته که آن یک جمله کل داستان را نمی گوید اما نکته این نیست. نکته این است که خودتان را آموزش و مقید کنید تا به ایجاز و روشنگرایی در حین اینکه برند خود را معرفی می کنید، برسید. بایستی به یک جمله برسید که کاری که انجام می دهید را خلاصه کند و مردم را تحریک به پرسیدن چرا و چگونه کند.

کلید یک جمله ارتباطاتی برند موفق این است که تریفکتایی از ایجاز، وضوح و پافشاری را در بر دارد. از هر گونه جملات بیانیه ماموریتی به هر نحوی دوری کنید، بی فایده است.

مشتق سازی

بله، هزاران بار شنیدیم و کاملا مشخص است. که باز هم، خیلی از شرکتهای جدید به تله مشابه می افتند و به همه می گویند که چقدر خوب هستند و چه تیمی ساخته اند و چقدر فوق العاده هستند و چگونه تکنولوژی آنها همه امور را در بر می گیرد. آنها فقط توی حباب خودباوری خودشون گیر افتادند. به جای آن، چیزی که مردم می خواهند بشنوند این است که چرا چیزهای شما از بقیه بهتر است.

از سندروم دوستی خاله خرسه دوری کنید

شرکت شما مثل عزیزترین دوست شماست. اما نیازی نیست که انگشتتون را توی هر سوراخی کنید و از بین ببریدش. ساختن یک سازمان به معنای واگذاری وظایف به دیگر آدمها در سازمان شماست. انها به خاطر تخصصشان استخدام شدند، پس بزارید جلودار شوند و به کارشان برسند. مدیریت تمامی جزئیات پروسه را آروم می کند و کیفیت کار را کم می کند. به جای آن به سازمان به شکل کل نگاه کنید: پروژه ها چگونه انجام می شوند؟ کنترل کیفیت؟ پروسه های استخدام؟  انتقال اطلاعات؟ فرهنگ شرکت؟

ممکن است که از خود بپرسید که همه اینها چه ربطی به برندینگ دارد. در واقع خیلی ربط به برند دارد. از ابتدا، مردم در سازمان شما تنها چیزی هستند که برند شما دارد بغیر از تضمینی برای انتظارات آینده. هیچ تاریخچه، محصول یا خدمات تثبیت شده ای در این مرحله نیست. پس مطمئن شوید که کاری که می خواهید و به روش خودتان در هر نقطه قابل لمس و قابل توجه انجام دهید و بگذارید مردم کار خودشان را بکنند.

یک هویت تصویری را شکل دهید

زمانیکه ابعاد موجود هویتی برند را شکل دادید، می توانید یک هویت تصویری را شکل دهید: لوگو، وب سایت، فونت، رنگ، کارت ویزیت و سر برگ.

نکته جالب راجع به طراحی این است که اگر درست انجام شوند می توانند کار شما را سریعا با ارزشی کنند که شما می خواهید انتقال دهید- اعتماد، سنگینی،نو آوری،غرابت،لوکس بودن و هر چیزی که هویت برند شما بیان می کند. هرچند، برند را خودتان طراحی نکنید. تقریبا هیچ موقع عملی نیست. متخصصی را استخدام کنید که این کار را انجام دهد. نتیجه خواهد داد.

اضطراب وجودی عادی است

راه اندازی یک کار جدید معمولا مستلزم گذراندن زمان غیر مفیدی مانند حبس با شریکان خود برای استراتژی، طوفانی کردن ذهن و برنامه ریزی نهایت تبلیغات است. این از مهمترین بخشها می باشد که مطمئن شوید که از همه طرف موضوع را محک زده اید و مفهوم را شکل داده اید. هرچند، یکی از اثرات عجیب و غریب این همه کار شدید این است که کاهی اوقات قوه ی قضاوت خود را نسبت به چیزی که می خواهید بدست آورید، از دست بدهید. آیا خوب است یا بد؟ آیا اصلا معنی دارد؟ آیا من تنها کسی هستم توی دنیا که ارزشی در این کار می بینم؟ آیا دیوانه ام؟ بدون وجود مشتری ، شما هیچ حلقه فیدبک واقعی ندارید که اصلا حتی معتبر بودن کار شما را تایید کند.

نگران نشوید، این اضطراب وجودی هویت برند عادی است. یک استراحت کنید. با کسی از دنیای خارج صحبت کنید که بفمید هنوز عاقل هستید. جمله تشریحی خود روی بعضی از افراد امتحان کنید، لوگوی خود را نشان دهید و ببینید چکونه عکس العمل نشان می دهند. با این کار حسی از دیدگاه از بیرون را پیدا می کنید.

ساختن یک برند آسان نیست، اما باید انجام شود. پس در آخر، شروع کنید!

اشتراک این مطلب با دوستان: